حامیان یک سیاست معمولا سیاست را موفقیتآمیز جلوه میدهند، در حالی که مخالفان از سیاست به عنوان شکست یاد میکنند. اما در حقیقت نتایج سیاست اغلب جایی بین این دو نگاه قرار میگیرد. بررسی موفقیت سیاست با دشواری مضاعف همراه است زیرا که سیاست ابعاد متعددی دارد، که باعث میشود از برخی جهات موفق باشد اما از جهات دیگر، بر اساس واقعیتها و تفسیر آنها، موفق جلوه نکند. برای به تصویر کشیدن موفقیت سیاست لازم است تا مجموعهای از ابعاد سیاست با تکیه بر بهبود سیاست، ارزش عمومی، عملکرد و استراتژی بررسی شود تا هم دستآوردهای سیاست و هم خلاهای موجود که نیاز به پر شدن دارند نمایان شوند.
تحلیل سیاست عمومیتوسط طیف وسیعی از بازیگران انجام میشود و نتایج تحلیل از طریق بیانیههای دولت، سرمقالههای روزنامهها، گزارشهای مستقل و مقالات آکادمیک منتشر میشوند. با این حال، تحلیل سیاستها بیپایان به نظر میرسد و ادعای «موفقیتآمیز بودن سیاست» یا دستیابی به قطعیت در مورد موضوع موفقیت یا عدم موفقیت یک سیاست میتواند دشوار باشد. همانطور که رابرت دای استدلال میکند:
آیا دولت به طور کلی میداند چه میکند؟ به طور کلی، نه. . . حتی اگر برنامهها و سیاستها به خوبی سازماندهی شده، به طور کارآمد اداره شده، به اندازه کافی تأمین مالی شده و به طور کلی توسط گروههای ذینفع عمده حمایت شوند، باز هم ممکن است بخواهیم بپرسیم، خب که چی؟ آیا آنها کار میکنند؟ آیا این برنامهها اثرات مفیدی بر جامعه دارند؟ آیا این اثرات فوری هستند یا بلندمدت؟ . . . متأسفانه، دولتها کار بسیار کمیبرای پاسخ دادن به این سؤالات اساسی انجام دادهاند.
البته، بررسی سیاست اغلب بدون جهت گیری قبلی نیست و سیاستهایی که توسط برخی از بازیگران سیاسی به عنوان موفقیتآمیز تلقی میشوند، ممکن است توسط دیگران به دلیل فعالیت در حزب رقیب به عنوان ناموفق نشان داده شوند. به طور غریزی میدانیم که موفقیت کامل یک سیاست باوری ایده آلیستی است که اصلا یا به ندرت محقق میشود. برخی از کاستیها یا شکستها تقریباً در تمام سیاستها قابل مشاهده هستند مانند تاخیر زمانی بوجود آمده یا تفاوت در درصد تحقق نتایج. اما برخی از ضعفها قابل توجه هستند و حتی میتوانند تهدید بالقوهای برای زندگی شهروندان در پی داشته باشند. علم سیاستگذاری در تلاش برای دست یافتن به یک چارچوب ابتکاری فراگیر است که به تحلیلگران اجازه دهد تا به نتایج متعدد سیاستها به گونهای نزدیک شوند که فراتر از لفاظیهای خام و دودویی موفقیت و شکست باشد. تاکنون نظریات مختلفی در خصوص چگونگی ارزیابی موفقیت سیاست مطرح شدهاند که خلاصهای از آنها را میتوان در ۵ مساله خلاصه کرد.
5 دیدگاه مهم در خصوص موفقیت یا شکستسیاست عمومی
- نخست ادبیات مربوط به ارزیابی سیاست و بهبود سیاست برگرفته از علوم سیاستیهارولد لاسول است که مبنای آن کمک به بهبود جامعه است. لاوسل بیش از هفت صفحه در «مقدمهای بر علوم سیاستی» به معرفی بیش از ۶۰ معیار برای ارائه راهنمایی به دانشمندان سیاست بیان میکند تا از مهارت بهبود تدوین و اجرای سیاست را کسب کنند. منطق این است که دستیابی به موفقیت سیاست در طراحی خوب سیاست، ارزیابی تأثیر احتمالی پیشنهادی سیاستها قبل از اجرا نهفته است، به جای اینکه صرفاً به ارزیابی پس از اجرا برای تولید مهر موفقیت یا شکستیا چیزی در این بین که به دنبال آن پالایش، تغییر یا حتی خاتمه سیاست باشد، تکیه کنیم.
- نگرش دوم به مفهوم «ارزش عمومی» اختصاص دارد. ارزش عمومیبه عنوان پادزهری برای فرضیاتی است دولت را اسراف کار و درگیر در امور بوروکراتیک نشان میدهند. دولت اسراف کار به ویژه در تفکر آمریکایی در قبال دولت دیده میشود. ارزش عمومیدر عمل یک سیاست عمومیموفق را شامل سه ویژگی مهم میداند که به مثلت استراتژیک شهرت دارد:
تولید چیزهایی با ارزش برای مشتریان و ذینفعان
افزایش منابع و اقتدار از محیط سیاسی به شیوهای مشروع
امکانپذیر بودن از نظر عملیاتی و اداری.
مطالعات موردی و بحثهای بعدی نشان میدهد که ارزش عمومیتا حدودی یک مفهوم لغزنده است. تعریف دقیقی از ارزش عمومیارایه نشده است و همانند مفهوم منفعت عمومیمورد مناقشه است. هیچ راهنمایی وجود ندارد که تحلیلگران چگونه میتوانند کمبودها یا تضادهای ارزش را ثبت کنند و در نتیجه این موضوع کمکی به چگونگی تحلیل سیاست عمومینمیکند.
- گروهی از نوشتهها به «عملکرد خوب» در فرآیند سیاستگذاری و مدیریت میپردازند. این حوزه شامل نوشتههایی در مورد مزایای طراحی سیاست، بررسی و مشارکت عمومی، چانهزنی تدریجی، تعریف مسئله و مهارتهای فردی است. در این ادبیات از لفظ موفقیت استفاده نمیشود، اما مفهوم کلی آن قابل استنباط است. طراحی فرآیند خوب مقدم بر طراحی برنامههای عملی و موفق است، به عبارتی اگر فرایند سیاستگذاری که بازیگران سیاسی دنبال میکنند درست تعبیه شده باشد خواه ناخواه طراحی سیاست موفق را در پی دارد. اما ماهیت آنچه که فرآیند سیاستگذاری موفق را تشکیل میدهد همانند بهبود سیاست یا ارزش عمومیمورد مناقشه است.
- نگرش بعدی به «جنبههای سیاسی» اختصاص دارد، یعنی آنچه که موفقیت سیاسی را تشکیل میدهد، جنبههای سیاسی سیاست است. برنامهها ممکن است به رهبران و دولتها در پیگیری برنامهها و آرمانهای خود کمک کنند یا آنها را ناکام بگذارند. ماهیت موفقیت تقریباً همیشه ضمنی است زیرا قراردادها، قانون اساسی و سیاست واقعی به گونهای است که برنامهها باید در راستای منافع عمومیباشند، نه منافع چشماندازهای انتخاباتی یک حزب، منافع نخبگان یا جاهطلبیهای شغلی فردی. این مفهوم توجه را به ارزیابی سیاستها از نظر توانایی آنها در تولید منافع برای بازیگران یا گروههای سیاسی خاص جلب میکند.
- یک شیوه ساده اما در عین حال کاربری برای ارزیابی موفقیت تمرکز بر شکست است. از آنجایی که سیاستها میتوانند به دلیل اجرای ناکافی یا عدم دستیابی به هدف مورد انتظار یا مقبول واقع نشدن در نزد شهروندان شکست بخورند، بنابراین میتوان بیان کرد که سیاستها زمانی موفق میشوند که شکست نخورند. ادبیات گستردهای در مورد شکست وجود دارد، از جمله فاجعههای سیاست، رسواییها، بحرانها و فجایع. با این حال مباحث کم و بیش منعکسکننده مباحث مربوط به جنبههای موفقیت و جایگزینهای آن است. برخی، به ویژه آن نوشتههایی که به آسیبشناسیهای سازمانی و خطای انسانی و خرابی زیرساختهای حیاتی میپردازند، تمایل دارند شکست را به عنوان یک واقعیت عینی در نظر بگیرند، در حالی که برخی دیگر که به فاجعههای سیاست میپردازند، به شدت بر ساختارهای رقیب اهداف متمرکز هستند تا جایی که شکست عمدتاً در چشم بیننده است.